رستاخیز
سوار بر فریادهای بیشمار و دریاهای سرخ به رنگ جام شراب از شریان های کودکان سرزمینم؛ دست در دست نوزاد یتیم با سمفونی گریەای بی مقصود برای والدینش و پا در پوتین پیشمرگی شهید و لباسی از جنس کفنی به درازای هزاران فرسخ با بغضی به بزرگی وطنی تکه پاره و نفرتی از نیش خندها و دست دادن های اربابان، میخواهم به سوی قلبه گاەها روم؛ تا از خدایان بیشمار به جرم سکوت باز جویی کنم و به قصاوت آفرینش انسان به صلیبشان کشم.
میخواهم ابلیس را پیدا کرده و برایش سجده کنم و آدم را به سزای اطاعت از خدا حد زنم و حوا را عفو از هر رنجی به سبب اطاعت از شیطان ببخشایم و در آخر به جرم همدستی با آدم زبحش کنم.
میخواهم به هرچه مقدسات است کفر کنم.
به هرچه آیات است تف کنم.
به هرچه کتاب است لگد زنم.
و برای هر چه به جای میماند من هم به نام شیطان انفال کنم.
شاه شوم و به بزم مهمانی با خنجر وارد شوم.
نبخشایم و هرچه میماند را آتش زنم.
یک نفره اصحاب فیل شوم و مکه را ویران کنم.
جن شوم و قبر داود و قدس را خراب کنم.
بر تمام مساجد، کنیسه ها و کلیسا ها فاحشه خانه بسازم تا برای هرزه ها نماز بخوانند.
تا شاید با این افسارگسیختگی صدای جنگ کوبانی، داد فغان عفرین، جاماندن عروسک بچەهای کرکوک، لباسان غرق در خاک کرمانشاه تمام شود.
تا شاید خانه های شهر ویران دباره بنا شود.
اهالی قارن زنده شوند.
سربداران سرزمینم دوباره جان گیرند.
و گورهای دسته جمعی دهان باز کنند و هرچه گرفته اند را سالم پس دهند.
با تکیه بر عرش خدا رستاخیز را برای مردمانم بیاورم تا چون مرزی لاعلاج خشم هزاران ساله خود را از کوه ها فرود آورند و جهان را با آن برای همیشه خاموش کنند.
جنگی با بهای خون تمام جهان برای صلحی ابدی برای پایان دادن به گریه بچه ها و شاید رستگاری...
ساکو شجاعی
98.7.30
نظرات شما عزیزان: